شرنگ شعر و شراب

شاعرانه های دیروز و امروز

شرنگ شعر و شراب

شاعرانه های دیروز و امروز

قهوه خانه

این مست های بی سر و پا را جواب کن

امشب شب من است مرا انتخاب کن


مهمان من تمامی این ها وپای من

قلیان وچای مشتریان را حساب کن


تمثال شاعرانه ی درویش را بکن

عکس مرا به سینه ی دیوار قاب کن


هی قهوه چی!ستاره به قلیان من بریز

جای ذغال روشنش از افتاب کن


انگور های تازه ی عشقی که داشتم

در خمره های کهنه بخوابان شراب کن


از خون اهوان بده ظرفی ک تشنه ام

ماهیچه ی فرشته برایم کباب کن


از نشئه خلسهای بده از سکر جرعه ای

افیون و می بیار بساز و خراب کن


دستم تهی است هرچه برایم گذاشتی

با خنده های مشتریانت حساب کن


                                                               مهدی فرجی 


نظرات 1 + ارسال نظر
بوریا سه‌شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 06:14 ب.ظ http://booriya40.blogfa.com

تو بی ملاحظه مستی خدای را دستی
ک من پیمبر آیات سرخ انگورم

شرنگ شعر و شرابت مدااااااااام
پیوسته شاد و پر از عشق و شور باشی و بمانی

دوستت دارم پریشان شانه می خواهی چکار

دام بگذاری اسیرم دانه می خواهی چکار

داداشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد